سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

اولین گام در جهت استقلال

سلام قربونت برم جوجه باهوش من عسلم حدود پنج شبی میشه که دیگه توی اتاق خودت میخوابی . البته دو سه شب من و بابایی تنهات نگذاشتیم . اما دقیقا دو شب اخیر رو تنها مثل یه شیر مرد تو اتاقت خوابیدی . دیشب نصف شب بیدار شدی و چند بار صدام کردی منم که مثل جت خودمو گذاشتم بالای سرت. خدا رو شکر نمیترسی.  اما شیطون عجب اتاقی داریا این چند شبی که توش خوابیدم گفتم خوش به حالت اتاقت آرامش عجیبی به آدم میده. خب از وقایع اخیر هزار و شصت و شونصد تا تولدی بود که پشت سر گذاشتیم و به تو اساسا خیلی کیف داد. حسابی شاد بودی.  تازگی معلم بنده هم شدی و تا یه کم از پفیلا تو برداشتم چشم غره رفتی و میگی : اجازه گرفتی !!!!!!! یا اگه کسی گاز...
30 دی 1392

اولین برفی که سپهرجان دید

عزیز دلم میخواستم اول عکسای تولدتو بذارم اما دیدم اینا خیلی داغ تره . امروز یه دل سیر برف خوردی و یه دل سیر برف بازی کردی . خدایا شکرت که اصفهان باز هم عروس سفیدپوش شد. ...
17 دی 1392

گل پسرم تولدت مبارک

سلام عزیز دل مامان تولدت مبارک نازنین پسرم  خدا رو شکر که بعد از عمل وی تی گوشت اینقدر حالت خوب شده . دیگه داری تلافی اون شیطونیایی که توی اون دوران نکردی رو درمیاری. عاشقتم اینقدر بلا شدی که خدا میدونه . یه چیزایی میگی که آدم یادش میره تو فقط دوسالته . مثلا میخواستم غذا بپزم اومدی می گی مامان دوست داری بغلم کنی؟ از خنده روده بر شدم اما گفتم نه رفتی به باباییت میگی بابایی دوست داری بغلم کنی؟ یا میخوابی کنارم و دستت رو حلقه میکنی دور گردنم و میگی منم دوست دارم . دیروز واسه مادرجونی اینقدر دلبری کردی و فکر نکنم دیگه بتونه دوریتو تحمل کنه . رفتی بهش میگی مادرجون پس کی میای خونمون؟ میخواستم بهت غذا بدم میگی مادرجون...
8 دی 1392

تولد تولد تولدت مبارک

جوجه طلای خاله تولدت مبارک . گرچه امسال به علت فوت پدربزرگت نمی تونیم برات جشن بگیریم اما من همینجا چند روز زودتر تولدت رو تبریک میگم تا اولین باشم. نمکدون خاله دوستت دارم یه عالمه. این روزا که دیگه یاد گرفتی مثل آدم بزرگها حرف میزنی و حتی لحن صدات رو هم مثل اونا میکنی خیلی شیرین تر و دوست داشتنی تر شدی. گرچه بابا و مامانت خیلی از شیطونی هات می نالن اما من فکر میکنم تو بچه باهوشی هستی و همه اینا می ارزه به اینکه یه کمی هم اونها اذیت بشن. خاله جون خوشحالم از اینکه الحمدلله حالت رو به راه شده و مثل قبل شدی. امیدوارم اون بیماری های دیگه هیچ وقت سراغت نیان و اگه خدای نکرده اومدن هم زود از تنت برن بیرون سرگرمی تو این روزا شده عمو پورنگ ک...
5 دی 1392
1